۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

دوستان فصل پنجم قسمت 22 Friends

خب به وضوح معلوم می شود آنجا هم سینمای مستقل، سینمایی است که پول زیادی در بساط ندارد.اما شاید فرقش این باشد که آنجا سینمای غیر مستقل پول پارو می کند و اینجا پول درو می کند(تا ساخته شود و کسی آن را نبیند - ملک سلیمان را در نظر آورید.)آنجا سینمای مستقل خودش پول درنیاورده و اینجا نگذاشته اند پول دربیاورد( و برای خودش جانی بگیرد - دو کارگردان باهوش، جعفر پناهی و اصغر فرهادی را به یاد بیاورید که یکی باید 20 ( بیست ) سال ناقابل هوش به خرج ندهد و دیگری خفت گیر شده است به ساختن فیلم در کشورش.)
http://www.imdb.com/title/tt0108778

نامه هایی به جولییت Letters to Juliet 2010

آخه مرض داری جولیت رو اذیت می کنی؟یعنی خدا وکیلی جولیت علم غیب داره نامه تو رو از پشت آجر دیوار دربیاره و تو رو به معشوقت برسونه؟همین کارا رو کردی که در 80 سالگی به معشوقت رسیدی.حالا شانسی که آوردیم این بود که این دختر،پسر ِ امروزی اونقدر سطحی و لوس بودند که لازم نشد 80 سال صبر کنند برای رسیدن به هم. فقط از کارگردان و عوامل برای فراهم کردن اینهمه زیبا رو،از دختر و پسر گرفته تا توریسم و طبیعت، تشکر می کنیم!
http://www.imdb.com/title/tt0892318

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

کمان کیم کی دوک Hwal The Bow Kim Ki-Duk 2005

دو روز قبل بود که این فیلم  را دیدم.حرفهای بسیاری از جنبه های مختلف این فیلم شاعرانه می توان زد.کارگردان بسیار خوب از رسانه ای که در اختیار دارد استفاده کرده و فیلم در لایه ها و ابعاد  مختلف حرفهایی برای گفتن دارد. اما من زمان نیاز داشتم تا جواب بعضی سوالها در ذهنم شکل بگیرد:
1.جنس رابطه دختر و پیرمرد و چرخشهای آن:پیرمرد در واقع دو دوره کاملا مجزا را در رابطه با دختر تجربه کرد.در دوره اول نگهبان امن دختر بود.درست است که قرار بود با او ازدواج کند اما این ازدواج هم جنس نگهبانی و محافظت از دختر را داشت در مقابل بیگانه هایی که قصد آزار دختر را داشتند.معصومیت و بی چشم داشتی در رابطه این دو دیده می شد.تنها مسئله حمایت عاطفی دو طرفه بود. اما با به میان آمدن رقیب جنسی(پسر جوان) بخش دیگری از روح پیرمرد( روح آدمی) نمایش داده شد.خواهش و حس تصاحب.چیزی که به سرعت اعتماد دختر را از او گرفت.در واقع تنها سرمایه پیرمرد نزد دختر اعتماد(به خیرخواهی) بود آن را در بخش دوم از دست داد.در انتها دختر متوجه شد که این پیرمرد است به او نیاز دارد. و دختر میزان نیروی نیاز عاطفی را در روح پیرمرد لمس کرد.

2.تیرهایی که به نقاشی بودا از کنار دختر زده می شد:به نظرم دختر می تواند نماینده جسمیت و مسائل دنیوی باشد و نقاشی بودا نماینده عالم بالا.این تیر زدن از ورای دختر به معنی عبور و ورای مسائل مادی رفتن برای رسیدن به عالم بالاست. کما اینکه در آخر فیلم وقتی نگاه پیرمرد به دختر عوض شده بود در مورد موفقیت این عبور شک بوجود آمده بود و تنها با سقوط دختر به آب تیر به نقاشی بودا رسید.اینگونه بود که طالع دیگران بر آن دو تجلی می کرد.

3.ازدواج روحانی آخر فیلم:به نظرم نماینده راهی بود که پیرمرد برای نفوذ به قلب دختر طی کرد.اینکه پیرمرد با جذب کردن دوباره اعتماد دختر توانست بار دیگر تیری به سمت او شلیک کند بدون اینکه به جسمیت او آسیب بزند اما در عین حال بکارت او را نیز برداشته بود.این موضوع در واقع نمایش دهنده راهی است که پیرمرد برای رسیدن به وصال با دختر پیموده بود.جذب اعتماد و وصال. و این برداشتن بکارت می توانست نماینده آزادی دختر باشد.به این معنی که دختر با عبور از مرحله به دست آوردن اعتماد، اکنون آزاد بود که با مرد(مردی در قالب آن پسر جوان نمایش داده شده بود) ارتباط برقرار کند.
 http://www.imdb.com/title/tt0456470

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

داستانی واقعی

کیم کی دوک کشف جدید دنیای فیلمم است. فیلم Real Fiction او کاملاً تجربی و دانشجویی است. هنرمندی که در مقابل فشارهای دنیای بیرون با برخوردی منفعلانه سر خم کرده و روزی با گفت و گو با فردی که گویی روی دیگر خود است و با کشتن او، خشمش سرریز شده و به انتقام گرفتنی خشن از تمام کسانی که در این مدت وی را تحقیر کرده اند می پردازد. گرچه در پایان می فهمیم که تمام این انتقامها فرآیندی ذهنی بوده و قهرمان داستان به صحنه بازمی گردد چنان که گویی در انتظار تحقیرهای آتی است و این رویای قتل تنها مفری کوتاه بوده. فیلم با صحنه هایی بسیار ساده، با کمترین دیالوگ و با بهره گیری از نمادها و اشارات روانشناختی به خوبی ظلم وارد بر فرد را در جامعه ای بی سامان نشان می دهد.

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

كاليفرنيکیشن

نمي توان تماشاي كاليفرنيکیشن را به همه توصيه كرد. صحنه هاي اروتيك فراوان، هرزگي هاي بي پايان قهرمان سريال، ديدن روابط سطحي تهي از معنا (حتي تهي از معناي اصلي چنين روابطي كه لذت است) و بي رويا بودن انسانها براي همه خوشايند نيست. ولي از سوي ديگر، به تماشاي هجو اين هرزگي و بي بند و باري نشستن و ديدن به قهقرا رفتن هنرمندي كه روح گم شده و سرگشته اش او را درگير اتفاقاتي ناخوشايند مي كند، لذت خود را دارد.

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

نازارین لوئیس بنوئل Luis Bunuel - Nazarin

راستش فیلم که تمام شد شوکه شدم.شروع و میانه های فیلم وعده یک فیلم روایی از زندگی قدیسی را می داد. فیلمهایی که زندگی قدیسان مسیحی را روایت کرده اند دوست داشته ام. انگار در روح کلی فیلم همه آنها شباهت های اساسی با هم داشته اند. در واقع بنوئل همان روح حاکم بر آن فیلم ها در این فیلم پیاده سازی کرده است. اما خط شیب پایانی فیلم نشان داد بنوئل حرف دیگری دارد. به نظرم رسید او به نقد حرکت دین اساطیری یا هر گونه حرکت تقدیری پرداخته است. به بیانی دیگر او روایت می کند در بستر ظهور یک قدیس ممکن است اتفاقا قدیسی ظهور نکند، ممکن است انسانی راهش را اشتباه برود و خودش را نابود سازد. این نگاه می تواند چهارچوب متفاوتی باشد برای درک قصه تمام قدیسان. وقتی چنین بستر تصادفی برای ظهور یک قدیس یا قربانی شدن یک انسان قائل باشیم آنگاه شاید به آنجا برسیم که کلیت قضیه برایمان چالش برانگیز باشد.
از هوشندی اش در روایت و طرح ایده خوشم آمد.آرامشش را موقع گفتن حرفش حفظ کرده.